نوشته شده توسط:علیرضا نیکرو
به طور معمول در جوامع دانشگاهی و علمی ما علوم انسانی به مراتب کماهمیتتر از ریاضی و علوم تجربی و دیگر علوم دانسته میشود و این به عنوان یک اصل بدیهی در ذهن و فکر جوانان ما گنجانده شده است و این تلقی به صورت فراگیر وجود دارد که برای کارامدی و پیشرفت نظام اسلامی باید علوم تجربی و ریاضی اولویت اساسی ما باشد و حتی بعضاً از مسئولین بلندپایه نظام شنیده میشود شنیده میشود که ساختن ایران اسلامی ما را در اوج قله قرار خواهد داد و نوعاً برداشت این است که این امر به مدد مهندسین و مشاورین علم و صنعت صورت میگیرد و ادامه این فکر مخرب و ویرانگر خواهد بود زیرا غفلت از علوم انسانی در حقیقت فراموشی نیاز اساسی انسان و یا به تعبیری خود فراموش کردن است و کاستن از ارزش وجودی خویش.
امروز در کشورهای به اصطلاح پیشرفته که سابقه طولانی و تجربه وسیعی در تحقیقات و اکتشافات علمی و فنی دارند، بیش از پیش به این حقیقت پی بردهاند که داشتن منابع طبیعی و خدادادی و ثروت برای ایجاد جامعه پیشرفته و صنعتی و مبتنی بر عدالت و نظم و تأمین آتیه زندگی هرچند لازم و مهم است، اما کافی نیست و آن چه در حقیقت سرمایه پایدار و مطمئن و همیشگی هر جامعه را تشکیل میدهد افرادی هستند که برای ساختن جامعه آباد و آزاد، از لحاظ فکری و عاطفی و اجتماعی تربیتشده باشند. شاهد بر این مدعا، وجود کشورهای پیشرفتهای مانند اکثر کشورهای اروپایی در غرب و کشورهای حوزه جنوب شرق آسیا است که بدون داشتن منابع زیرزمینی سرشار و تنها با سرمایه انسانی یعنی وجود افراد دانشمند و خلاق خود توانستهاند از لحاظ صنعتی و اجتماعی کمبودهای مادی را جبران کرده، جامعهای پیشرفته پدیدآورند و بر جامعههایی که تنها دارای منابع طبیعی و عاری از منابع خدادادی هستند، سبقت غیرقابلانکاری گیرند وانها را تحت استثمار خود گیرند و وابستگی غیرقابل علاج ایجاد کنند
باری، دلیل توجه روزافزون کشورهای پیشرفته به اهمیت علوم انسانی پی بردن به نقش انسان در پیشرفت اقتصادی و سیاسی است. از جمله کشف این حقیقت است که در زمینه اقتصادی بالا بردن کمیت و کیفیت تولید مستلزم دانستن قوانین حاکم بر بازار و مدیریت عالمانه مؤسسات تولیدی و توزیعی و شرکت دادن برنامهریزیشده کارمندان و کارگران در اداره امور مؤسسه و اموری نظیر آن است. به دست آوردن جامعهای آزاد و امن و تبدیل نظامهای خودکامه و استبدادی (توتالیتر) به نظامی که در آن مردم در اداره امور جامعه دخالت و دارای نقش فعال باشند، نیز مستلزم وجود افرادی است که اولاً جامعه خود را بشناسد نیازهای آن را بفهمد و با این زمینه فکری در صدد نقشآفرینی باشد این شرایط در صورتی فراهم میشود که کودکان و جوانان جامعه با جامعهشناختی و روانشناسی و تاریخ و جغرافیای کشور خود و دست کم کشورهای همسایه و نیز حقوق و مسئولیتهای خود و دیگران به قدر کافی آشنا شده باشند. مردم اکثر جامعههای پیشرفته به این واقعیت پی بردهاند که این تواناییها که باید در شهروند شایسته وجود داشته باشد، تنها از طریق تربیت به ویژه آموزش علوم اجتماعی و انسانی میسر است. از این گذشته، موفقیت فرد نیز مستلزم آمیختگی و رشد توأمان با علوم روحی و تربیتی است و به مدد این دانشها است که فرد میتواند زندگانی توأم با رفاه بشری و سعادت درونی و اخروی خود را سامان دهد. متأسفانه در کشور ما، همزمان با رشد چشمگیر دانشگاهی و توسعه روزافزون کمی و کیفی محیط علمی، به دلایل گوناگون و از جمله ضرورت حل مسائل مادی و اجتماعی فراوان به علوم کاربردی مانند پزشکی و رشتههای گوناگون مهندسی اهمیت داده میشود و علوم پایه مانند ریاضیات و علوم تجربی محض چنانکه باید و شاید توجه نمیشود و به طریق اولی علوم انسانی قرب و مقامی که شایسته آنها است ندارند، حتی در تصمیمگیریهای مهم در داوری درباره امور اجتماعی و انسانی بیشتر به شناختهای متداول و غیرعلمی به جای پژوهشهای علمی تکیه میشود. مؤسسات دانشگاهی مربوط به علوم انسانی نیز که وظیفه تحقیقات در زمینههایی نظیر جامعهشناسی و انسانشناسی و مردمشناسی و روانشناسی را به عهدهدارند، به دلیل کمبود پژوهشگر و تجهیزات لازم و نوع نگاه تضعیفی رونق چندانی ندارند. شاید یکی از دلایل کمارزش شمردن علوم انسانی این باشد که این علوم تا چندی پیش در دانشکده ادبیات تدریس میشد و هنوز نیز چنین تصور میشود که مسائل اجتماعی و انسانی نوعی ادبیات است که به ذوق و قریحه خاص بستگی دارد و برای حل آنها تحقیق به معنی علمی کلمه ضروری یا ممکن نیست. علت دیگر که همان طور که پیشتر اشاره شده است که عامه مردم و گاه خواص جامعه نیز به ضرورت و اهمیت شناخت علمی انسان و نهادهای اجتماعی و دشواری تحقیقات در این زمینه قائل نیستند. جوانان دبیرستانی بیشتر از خلال کتاب که غالباً به صورت ادبیات تدریس میشود با این علوم آشنا میشوند و با استحکام برای آنان بیان نمیشود لزوم توجه به این دسته از علوم را میتوان در این موارد خلاصه کرد:
1. تجربه روند طی شده در جوامع غربی و تاکید همیشگی آنان بر اهمیت این علوم در جهت استثمار جوامع که امروز با نگاهی گذرا میتوان فقر علمی ناشی از نبود علوم انسانی بومی را عمده دلیل وابستگی کشورهای جهان سوم دانست جایگاه برجسته علوم انسانی و اجتماعی در مقایسه با سایر دستاوردهای علمی و فنّاورانه غرب، در روند تحولات تمدنی و مدیریت توسعه? اجتماعی بر کسی پوشیده نیست. حتی توفیق آنها در علوم پایه، مهندسی، پزشکی و... و نیز فنآوریهای وابسته به آن، مرهون مهندسی و مدیریت انسانی میباشد که خود محصول بهکارگیری علوم انسانی است. همین نقش محوری سبب شده تا غرب نوعی انحصارگرایی علمی در محدودهی علوم انسانی و اجتماعی ایجاد نماید. کشورهای در حال توسعه به اشتباه به خاطر توجه به توسعه اهمیت کمتری به علوم انسانی میدهند و فکر میکنند با توجه به علوم طبیعی زودتر میتوانند به توسعه برسند، اما در کشورهای توسعهیافته اینگونه نیست!
2. تجربه ناکارامد ورود ایران اسلامی به عرصه علم نوین و عدم لحاظ کردن نظام بومی و انسانی مردم و به تبع آن دوری از ویژگی تمدن سازی ایران اسلامی. ورود علم وارداتی دارالفنونی را باید آغاز پس رفت و تخطئه تمدن عظیم ایرانی اسلامی دانست
3. توجه به نقش بیبدیل این علوم در اعتلای فرهنگی و اجتماعی جامعه. رابطه تنگاتنگ این علوم را بافرهنگ جامه باید استحکام بخشید
رشد و تعالی فرهنگ و ارزشها، تکریم کرامت انسانی، تحکیم روابط خانوادگی، تقویت عزت فردی و هویت ملی در گرو پرداختن به انسان و علوم انسانی، اندیشیدن به منش، شخصیت، کرامت، عزت، ارزشمندی، سعادتمندی و منزلت رفیع انسان و تولید اندیشه و تفکر در قلمرو علوم انسانی است
4. توجه به نقش این علوم در تقویت عنصر مدیرت و اداره فکری جامعه و فنون رهبری راهبردی و تربیت مدیرانی لایق و توانمند و مسلط بر زمام امور عصر ارتباطات
بدیهی است وقتی دولتمند بر مصدر امور اجرایی کلان کشور تکیه میدهد سه راه در مقابل دارد:
راه اول این تجربه آزموده را دوباره بیازماید و پا بر نردبان لغزان و شکسته غرب بگذارد. و عقلانیت غربی را بر سر عنصر دین و فرهنگ بومی بکوبد طبیعتاً در چنین حالتی باورهای ایمانی مردم مسلمان ایران نه تنها مورد بیاعتنایی قرار خواهد گرفت. بلکه حتی معارضه با آنها خدمت به ساختن ایران و سازندگی و در مسیر توسعه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی حرکت کردن ارزیابی خواهد شد. این اتفاقی است که نزدیک به دو دهه در این سرزمین در حال وقوع بود. اکنون نیز اگر چه ضربات جدی از عکسالعمل طبیعی مردم و رهبران بصیر خورده است ولی همچنان تا حدود زیادی جایگاه عقلانی خود را حفظ نموده است.
راه دوم نفی عقلانیت جاری در علوم انسانی مبتنی بر پیشفرضهای الحادی و التقاطی و تکیه بر باورهای ایمانی خلق مسلمان است. رویکردی که در چند سال اخیر وجهه اصلی همت دولتمردان این سرزمین شده است. درست مانند سالهای اول انقلاب. ولی این راه نیز یک اشکال اساسی دارد. آن اشکال مهم نیز این است که اگر چه جهتگیری اصلی دولتی منطبق با جهتگیری صحیح مردم مؤمن و جهت حرکت تاریخی تمدن ساز این انقلاب در دنیای اسلامی شده است ولی از این سؤال بسیار اساسی غفلت شده که اگر علوم انسانی مبتنی بر عقلانیت و اعتقادات غیربومی مورد طرد و دفع واقع شوند، پس باید اندیشید که چه علمی مورد طلب است و چه نیازی به آن علم وجود دارد؟ روشن است که دست برداشتن از علوم انسانی موجود به این راحتی نیست. علم، قدرت است و پیشرفت بدون علم – خاصه علوم انسانی – خیالی خام است. تکیه کردن به باورهای ایمانی که جاری در عقلانیت بومی نشده باشد دولت خدمت گذار را در معرض تهمت پوپولیسم و غیر کارشناسی و لحظهای عمل کردن و بیبرنامگی و روزمرگی قرار خواهد داد. تهمتی که به نظر میرسد اصلیترین خنجر دشمنان مغرض و دوستان غافل علیه این دولت مظلوم شده است. حال چه باید کرد؟ و راه حل کجاست؟
به نظر میرسد راه حل همین راه سوم است. راهی که رهبر انقلاب نیز در سالهای اخیر پیوسته بر آن تاکید دارند. راه سوم این است که اگر چه تا اینجا مسیر انقلاب درست پیموده شده،یعنی هم در سالهای ابتدایی که بنا به ضرورت تکیه به مدلهای غربی در مسیر توسعه شد و هم در سالهای اخیر که بیمهابا تمام تمدن به بن بست رسیده غرب توسط ادبیات عزت مندانه انقلاب به چالش کشیده شده راه درست بوده ولی از این به بعد اگر چه باید از باورهای اسلامی- ایرانی مردم قدرشناس ایران اسلامی تمام قد دفاع کرد و با بلندترین صدا شعارهای عدالتخواهانه و آزادی طلبانه این انقلاب را در عرصه جهانی فریاد کرد و تمامی کفر را به چالش کشید در عرصه تفکر نیز باید انقلابی عقلانی مبتنی بر باورهای یومی را آغاز نمود؛ زیرا امروز مشکل اصلی در مسیر جریان شعارهای اسلام و انقلاب نه افراد که افکار کارشناسان مدهوش علوم انسانی غرب است.
5. تأکیدات مکرر و دلسوزانه متولیان فرهنگ و علم به خصوص تذکرات جدی مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری دامت برکاته در سخنان مهم اخیر خود در مورد علوم انسانی موجود اعلام خطر فرمودند و با اشاره به تحصیل حدود دو میلیون دانشجو از سه میلیون و نیم دانشجوی کشور در رشتههای علوم انسانی تأکید کردند:
«این مسئله نگران کننده است، زیرا توانایی مراکز علمی و دانشگاهها در زمینه کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرز و معتقد به جهانبینی اسلامی رشتههای علوم انسانی در حد این تعداد نیست.»
6. علوم انسانی میتواند رهیافت ما را به سایر علوم و موضع ما را نسبت به آنها مشخص کند. نسبت علوم انسانی مانند مادر است نسبت به علوم دیگر مثلاً در این علوم است که میشود روششناسی کرد و هدفگذاری، در حقیقت علوم انسانی روح تمامی علوم است
7. تعارض «ارزش های اسلامی» و «دانش های غیر اسلامی» و حتی «ضد اسلامی» که به وفور میتوان آن را یافت؛ و در رشتههایی مثل روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی که امهات میباشند این تضاد ملموس میباشد علت اصلی این تعارض عدم تولید علوم انسانی بومی بر پایه ارزشهای بومی و به عبارتی عدم تحول و جایگزینی علوم انسانی است.
مقام معظم رهبری:
«بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفههایی است که مبانی آنها مادی گری و بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی میشود و آموزش این علوم انسانی در دانشگاهها منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد... مراکز تصمیمگیری اعم از دولت، مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی باید این موضوع را مورد توجه جدی قرار دهند».
حضرت علامه مصباح یزدی:
«امروزه اکثر مطالب که به نام علم عرضه میشود یقینی و قطعی نیست. اغلب مطالب ظنی است که روی احتمالات بنانهاده شده است که اکثراً یا بعضاً پس از چندی ابطال می. علمی که بر این اساس است، یعنی بر اساس ظنیات، چگونه میتواند با مطلبی که قطعاً میدانیم از جانب خدا آمده است و حق است در تعارض باشد؟! ولی اگر منظور از علم مطلبی باشد که صد درصد مطابق با واقع است، خواه عقل آن را کشف کرده باشد یا تجربه، چنین علمی هیچگاه مخالف با محتوای وحی نخواهد بود.»
8. نقش بیبدیل علوم انسانی در پردازش و ساخت فرهیختگان و نام اوران
با یک بررسی مقایسهای به روشنی معلوم میگردد که غالب شخصیتهای برجسته و مفاخر فرهنگی کشورهای مختلف از اندیشمندان و صاحبنظران حوزههای نظری و علوم انسانی میباشند. به جرأت میتوان گفت این امر قابل انکار و کتمان نیست که در جامعه علمی ایرانی، علوم انسانی دچار یک «رکود و خستگی مزمن» است. این بیچارگی از یک بیماری وارداتی نشأت میگیرد که موجب شده است تا سرچشمههای اندیشه خلاق ایرانی در طی سدههای اخیر بخشکد و جامعه ایرانی به ندرت شاهد به فعلت رسیدن استعدادهایی چون خواجه نصیرالدین طوسی، ابونصر فارابی، ابوعلی سینا، شهابالدین سهروردی، صدرالدین محمد شیرازی و صدها دانشمند نامآور ایرانی ... باشد.
این وضعیت در حالی است که در سدههای اخیر شاهد رشد و تکاپوی گسترده در جهان غربی بودهایم به طوری که در کنار این مرض مزمن، دچاری نوعی خودباختگی علمی نیز شدهایم تا هر آنچه از جهان غربی به جامعه شرقی ما میرسد بر سر دستگیریم و تنها با تکرار و بسط غیرعلمی آن مباهات ورزیم.
طرح بحث ضرورت تحول در علوم انسانی در جامعه ایرانی از سوی رهبر انقلاب، باعث شده است تا افرادی که پیش از این دغدغههایی از این دست در سر داشتند، به تکاپویی تازه مشغول شوند و با وجود مخالفتهای تنگنظرانه با عزمی دوباره برای ایجاد دگرگونی در وضعیت موجود تلاش کنند.
9. معنویت موجود در سنت ما نمیبایست قربانی پذیرش زندگی مدرن علمی (به عبارت بهتر علم زده) شود. به دلیل اینکه نمیتوان از مبانی ضد دینی علوم وارداتی غربی و افکار پلید بانیان آن غفلت ورزید موید این پیشبینی راه رفته غرب و پرتگاه کنونی آنان است که معنویت کالبد مرده غرب است
10. توان بالا و کمک شایان این علوم در جهت تبیین و رفع شبهات دینی به خصوص نظام حاکمیتی اسلام
11. خارج کردن جامعه علمی کشور از انفعال و وادار کردن آن به پویایی و تهاجم علمی و تسخیر قلههای فرهنگ و علم که این مهم بدون اهمیت دادن به علوم انسانی آب در هاون کوبیدن است
12. آنچه در این میان اهمیت دارد توجه به عنصر «فهم» است که متعلق به علوم انسانی است و علوم تجربی و ریاضی، فاقد آن است و در آیین ما بر تفکر و تفهم تاکید فراوان شده است علوم انسانی منشأ ایجاد تفکر در بدنه جامعه است
13. پاسخگویی به انتظارات سایر ملل اسلامی برای ارائه یک الگوی منسجم فکری بر اساس نظریه نظام جمهوری اسلامی، برای اداره سایر جوامع و در نتیجه ایجاد تقویت موقعیت در منطقه و به ویژه بین ملل مسلمان و بسط تئوریک مکتب ایرانی اسلامی در عرصه جهانی
انقلاب اسلامی که مدعی جمع بین «عدالت، معنویت و توسعه» سطح جهانی است، در آغاز دههای که به نام پیشرفت و عدالت نامگذاری شده است، باید هر چه سریع تر قدرت انتقال آرمان خود را از طریق تولید مفاهیم تخصصی و نظریات راهبردی در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی -که سنگ بنای مهندسی توسعهی ایرانی اسلامی است- کسب نماید تا بتواند در این جنگ نتیجه ساز قدمهای بعدی خود را در حوزهی فرهنگ، علم و اندیشه و سپس سایر حوزههای متعلق به جامعه پردازی و تمدن سازی به بهترین وجه بردارد.
14. لزوم آزاداندیشی و رهایی بخشیدن افکار جوانان ما از قیود علوم انسانی وارداتی امروز سرکوب دین به وسیله سکولاریسم موجود و نهفته در بند بند مطالب دانشگاهی ما بیداد میکند امروز جوان ما پس از تحصیل در رشته علوم انسانی و علوم اجتماعی دیگر قادر نخواهد بود که مستقل فکر کند یا خارج از چهارچوب برنامه درسیاش اطلاعات دیگری را جذب کند. دانشگاه مدرن شبه غربی خود را وقف حقیقت و علم نکرده است، بلکه دقیقاً ً برعکس است. فمینیسم و سکولاریسم سرکوبگر در محیطهای دانشگاهی بیداد میکند، اما این فقط یکی از نشانههای وجود مشکلی ژرف تر است. دانشجویان با فرقه « ابر مردان بزرگ»، این مدعیان دروغین که جای خدا را گرفتهاند، مواجه میشوند. با تکتک گفتههای آنها همچون «فرمان مقدس» و «وحی منزل» برخورد میشود
دانشجو با مطالعه مداوم گذشته فکر میکند که کار دیگری باقی نمانده است که او انجام دهد هیچ مانیفستی باقی نمانده که نوشته شود. هیچ قلعهای نیست که او بتواند به آن حمله کند
درحالیکه در جهان برای رهبری فریاد میکشد، نسل جدید در زیر پا نویسی بر مردان در گذشته، دفن میشود
15. لزوم جای گزینی علوم راستین که عالمانی راسخ بپرورد به جای علوم کاذب که دلخوش کردن به بادکنکی ست که مدعیان علم عصر تجدد دران دمیدهاند به این کلمات دقت کنید:
«جهان با اعمال خدا نجات نمی یابد ، بلکه با اعمال انسان هایی که جانشین خدا شده اند نجات خواهد یافت . وظیفه ما جدی گرفتن این ایده ها در زندگی شخصی خودمان و عرضه کردن آنها به جهان است»
اما هزینه انکار خدا، تبدیل شدن به بردگان انسانهای بسیار بد است.
والحمدلله ربالعالمین
علیرضا نیکرو پیر خرد پیشه و نورانیام برد ز دل زنگ پریشانیام گفت که «در زندگی آزاد باش! هان! گذران است جهان شاد باش! رو به خودت نسبت هستی مده! دل به چنین مستی و پستی مده! زانچه نداری ز چه افسردهای و زغم و اندوه دل آزردهای؟! گر ببرد ور بدهد دست دوست ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم کج نشود دست قضا را قلم آنچه خدا خواست همان میشود وانچه دلت خواست نه آن میشود |